نوشته شده توسط : چوبین

بیل گیتس:

 

اگر فقیر به دنیا آمده‌اید، این اشتباه شما نیست اما اگر فقیر بمیرید، این اشتباه شما است.

سوآمی ویوکاناندن

 

در یک روز، اگر شما با هیچ مشکلی مواجه نمی‌شوید، می توانید مطمئن باشید که در مسیر اشتباه حرکت می‌کنید.

ویلیام شکسپیر

 

سه جمله برای کسب موفقیت:

 

الف) بیشتر از دیگران بدانید.

 

ب) بیشتر از دیگران کار کنید.

 

ج) کمتر انتظار داشته باشید. 

 

آدولف هیتلر

 

اگر تو برنده باشی، نیازی نیست به کسی توضیحی دهی، اما اگر بازنده باشی، نیازی نیست آنجا باشی تا به کسی توضیحی دهی. 

 

آلن استرایک

 

در این دنیا، خود را با کسی مقایسه نکنید، در این صورت به خودتان توهین کرده‌اید.

 

بونی بلر

 

برنده شدن همیشه به معنی اولین بودن نیست. برنده شدن به معنی انجام کار، بهتر از دفعات قبل است.

 

توماس ادیسون

 

من نمی‌گویم که ١٠٠٠ شکست خورده‌ام. من می‌گویم فهمیده‌ام ١٠٠٠ راه وجود دارد که می‌تواند باعث شکست شود.  

 

لئو تولستوی

 

هر کس به فکر تغییر جهان است. اما هیچ کس به فکر تغییر خویش نیست. 

 

آبراهام لینکلن

 

همه را باور کردن، خطرناک است. اما هیچکس را باور نکردن، خیلی خطرناک است.

 

انشتین

 

اگر کسی احساس کند که در زندگیش هیچ اشتباهی را نکرده است، به این معنی است که هیچ تلاشی در زندگی خود نکرده.  

 

چارلز

 

در زندگی خود هیچوقت چهار چیز را نشکنید.

 

اعتماد، قول، ارتباط و قلب. شکسته شدن آنها صدائی ندازد ولی دردناک است.  

 

مادر ترزا

 

اگر شروع به قضاوت مردم کنید، وقتی برای دوست داشتن آنها نخواهید داشت.


:: بازدید از این مطلب : 201
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : چوبین

یک خانم بلوند و یک وکیل در هواپیما کنار هم نشسته بودند.

وکیل پیشنهاد یک بازی را بهش داد.
چنانچه وکیل از  خانم سوالی بپرسد و او جواب را نداند، خانم باید 5 دلار به وکیل بپردازد و هر بار که  خانم سوالی کند که وکیل نتواند جواب دهد، وکیل به او 50 دلار بپردازد.
 سپس وکیل اولین سوال را پرسید:" فاصله ی زمین تا نزدیکترین ستاره چقدر است؟ " خانم بی تامل 5 دلار به وکیل پرداخت.
سپس خانم از وکیل پرسید" آن چیست که با چهار پا از تپه بالا می رود و با سه پا به پایین باز می گردد؟" وکیل در این باره فکر کرد اما در انتها تسلیم شده و 50 دلار به خانم پرداخت.
سپس از او پرسید که جواب چی بوده و  خانم بی معطلی 5 دلار به او پرداخت کرد!!!!


:: بازدید از این مطلب : 195
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 27 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : چوبین

مردی مرد و به جهنم رفت. دیو جهنم او در محل ورود دید و گفت: اینجا سه اتاق وجود دارد. شما می‌توانید هر کدام را که می‌خواهید انتخاب کنید و تا ابد در آن زندگی کنید.

دیو او را به اتاق اول برد جایی که مردم در آن جا از مچ دست آویزان بودند و آشکار در عذاب بودند.

دیو او را به اتاق دوم برد جایی که مردم در حال کتک خورد با زنجیرهای آهنی بودند.

دیو در سوم را باز کرد، و مرد به داخل نگاه کرد و دید مردم زیادی دور هم نشسته‌اند و از کمر به بالا در زباله ، در حال خوردن چای

مرد بی درنگ تصمیم گرفت که در کدام اتاق می خواهد مادام العمر بماند و آخرین اتاق را انتخاب کرد.

او به داخل اتاق سوم رفت، فنجان چایش را برداشت و دیو برگشت و گفت: خوب پسرا، وقت استراحت تموم، سراتونو برگردونید تو آشغالا



:: بازدید از این مطلب : 293
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : چوبین

 

Bryan Berg مرد خستگی ناپذیر آمریکایی که 44 روز وقت صرف کرد تا با استفاده از ورق بتونه در یک کازینو در چین به هنرنمایی بپردازه او این هنرنماییش رو با تمرکز و تمرین تونسته اجرا کنه نه با استفاده از چسب و موارد دیگه جالبه بدونید که وزن ساختمون هایی که با استفاده از ورق ساخته 272 کیلوگرم هست!


به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups


به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups


به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups


به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups


به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups


به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups


به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups  

    




:: بازدید از این مطلب : 209
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : شنبه 21 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : چوبین

اگر دروغ رنگ داشت؛

هر روز شايد؛

ده ها رنگين کمان، در دهان ما نطفه مي بست..

و بيرنگي، کمياب ترين چيزها بود..

 

اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛

عاشقان، سکوت شب را ويران ميکردند..

 

اگر به راستي، خواستن، توانستن بود؛

محال نبود وصال!

و عاشقان که هميشه خواهانند؛

هميشه مي توانستند تنها نباشند..

 

اگر گناه وزن داشت؛

هيچ کس را توان آن نبود که قدمي بردارد؛

تو از کوله بار سنگين خويش ناله ميکردي..

و من شايد؛ کمر شکسته ترين بودم..

 

اگر غرور نبود؛

چشمهايمان به جاي لبهايمان سخن نميگفتند؛

و ما کلام محبت را در ميان نگاه‌هاي گهگاهمان،

جستجو نمي کرديم..

 

اگر ديوار نبود؛ نزديک تر بوديم؛

با اولين خميازه به خواب مي رفتيم؛

و هر عادت مکرر را در ميان ۲۴ زندان، حبس نمي کرديم..

 

اگر خواب حقيقت داشت؛

هميشه خواب بوديم..

هيچ رنجي، بدون گنج نبود؛

ولي گنج ها شايد،

بدون رنج بودند..

 

اگر همه ثروت داشتند؛

دل ها، سکه ها را بيش از خدا نمي پرستيدند..

و يک نفر در کنار خيابان خواب گندم نمي ديد؛

تا ديگران از سر جوانمردي؛

بي ارزش ترين سکه هاشان را نثار او کنند..

 

اما بي گمان، صفا و سادگي مي مرد،

اگر همه ثروت داشتند..

 

اگر مرگ نبود؛

همه کافر بودند؛

و زندگي، بي ارزشترين کالا بود..

ترس نبود؛ زيبايي نبود؛ و خوبي هم شايد..


اگر عشق نبود؛

به کدامين بهانه مي گريستيم و مي خنديديم؟

کدام لحظه ي ناياب را انديشه ميکرديم؟

و چگونه عبور روزهاي تلخ را تاب مي آورديم؟

آري... بي گمان، پيش از اينها مرده بوديم ....

اگر عشق نبود؛

 

اگر کينه نبود؛

قلبها تمامي حجم خود را در اختيار عشق ميگذاشتند..

اگر خداوند؛ يک روز آرزوي انسان را برآورده ميکرد،

من بي گمان،

دوباره ديدن تو را آرزو ميکردم و تو نيز

هرگز نديدن مرا..

 

آنگاه نميدانم،

به راستي خداوند، کداميک را مي پذيرفت؟



:: بازدید از این مطلب : 208
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : شنبه 21 اسفند 1389 | نظرات ()